#انتخاب_دوم_پارت_68
با عصبانيت 2 قدم به سمتم اومدو گفت:هرچي هي کوتاه ميام بدتر ميکني
-لازم نکرده کوتاه بياي،اصلا براي چي کوتاه بياي؟مگه همينو نمي خواستي؟تو خونه تمرگيدم ميگي بروگمشو...ميرم ميگي بيا...تکليفت باخودتم معلوم نيست.
لبهاشو به هم فشردوزير لب به درکي گفتو به سرعت رفت.درم محکم کوبيد به هم
چقدر نياز داشتم بغلم کنه؟فکر کنم خيلي...قد سه سال بهم بدهکاري مرد...برگرد لعنتي.من احمق تشنه ي يه جو محبتتم.
امشب عيد بود.اولين سالي که مامان ديگه پيشم نيست.فريدوکلي تحديد کردم نياد .که تنها باشم.
از صبح مشغول تميز کاريم.حياطو شستم.خونه ارو مرتب کردم.حسابي خسته شدم
اينجا لباس زيادي نداشتم.بايد يه سر ميرفتم خونه وسايلامو بر ميداشتم.لباس سياه تقريبا نويي که تو کمد اتاق مجرديم بودو پوشيدم.کمي گشادم شده بود اما خوب بود.کسي نميومد منو ببينه که.
چون حياط با وجود اون همه دارو درخت بازم کمي ديد داشت شال سياهيم سرم کردم.
هفت سيني که 2 ماه پيش براي مامان خريده بودمو،که از اين هفت سين آماده ها بود روازتوکمد مامان در آووردمو روي تخت تو حياط چيدم.
انقدر اشک ريخته بودم چشمام تار ميديد.
سال تحويل ساعت 10 شب بود.
راديو قديمي بابارو روشن کردم کنار هفت سينم .
سال تحويل شد.
چقد جاشون خالي بود.اين حرفمو فقط کسايي ميفهمن که تنهايي رو،نداشتن سايه بالاسر وحس کرده باشن.
عيد که ميشد مامان وبابا کنار هفت سين مينشستن دعا ميخوندن ومن ناخنک ميزدم به سمنو...چقدرمامان ميگفت:دختر آروم بگير يه سال گذشت تو هنوز به قوت خودش زلزله اي...بابام ميخنديدوميگفت:ول کن زلزله ي باباروکه نباشه ميخوام دنيا نباشه
وچه قدر فرق بود بين خنده ي بي خيال اون روزو خنده ي پردرد الانم
باز چشمام پراشک شد.
نميدونم چقدر گذشت اما همچنان گريه ميکردم که صداي زنگ در بلند شد
romangram.com | @romangram_com