#انتخاب_دوم_پارت_64
آخ که وقتي درخشنده باهيزي تمام بهم تسليت گفت و وحيد فقط نگاه کرد چقدر حرص خوردم.
کلا فقط نگاه کردو حتي نيومد جلو،کنارم بايسته.تسليت بخوره تو سرش.
نسيمم خيلي گريه کرد.مامانمو مثل مادرش دوست داشت، چه روزايي داشتيم.
نگاهي به آسمون کردم.3 روز مونده بود به عيدومن چقدر تنها بودم.نه از بابا خبري بود نه ديگه حتي از مامان...وحيدم کي بود که اين دومين بارش باشه!
اومده بودم توخونه ي پدريم.ديگه براي چي بايد تو اون خونه مي موندم.وقتي با اون فضاحت بيرونم مي کردومن بازم ميموندم فقط به خاطر مامان بودو...اون عشق کوفتيم.
حالا مي تونستم دورادور بهشم فکر کنم.
شوخي نبود.
من 4 سال عاشقانه مي پرستيدمش.حتي وقتي منو نمي خواست.وقتي باهم دعوا ميکرديم.حتي وقتي به بدترين شکل ممکن منوازعالم دخترونگيم بيرون کشيد.دروغ که به خودم نمي تونستم بگم.من دوسش داشتم.حالام نمي شد مثل تو اين فيلما بگم :من ديگه بهش فکر نمي کنم...همه چيز تموم شده است ...ميرمو بدون اون زندگي مي کنم...مگه مي شد آخه؟اون مال تو فيلماست.نه براي من که از همون 3 سال پيش فهميده بودم منو واسه ي نسيم مي خواد.اگه بنا به ترک کردن بود همون سال طلاق مي گرفتم
ولي من احمق حتي نگاه کسي رو غير اون نمي خواستم.اون نگاه قهوه اي که زندگيمو زيرو روکرد،من اين نبودم.اين دختر ضعيف نفس بي ثبات من نبودم...يلدايه دختر پرشوروهنرمند،که حتي مرگ پدرش هم نتونسته بود اونو عوض کنه،با ديدن يه جفت چشم قهوه اي تبديل شده بود به اين ،دختري که به هرچيزي شبيه بود الايلداي سابق
به حياط پرِبرگ نگاه کردم.مامان جات خاليه...خيلي
صداي نسيم واز توي پيغامگير گوش ميدادم
نسيم-تروخدا گريه نکن يلدا...چرا نمي ذاري بيام پيشت؟تو هميشه مرحم دل همه بودي.هميشه کنارم بودي و نمي ذاشتي غصه بخورم.نمي خواي بهم حق بدي منم دوست داشته باشم بي معرفت؟
تلفناشو جواب نمي دادم.هر وقت وحيد حرصم ميداد سر اون خالي ميکردم.تقصير اين بدبخت چي بود؟هيچي...يه اشتباه کرده بود ومن مدام تحقيرش مي کردم.مثل وحيد که منو به خاطر اشتباهام تحقير ميکرد.فرق منو وحيد چي بود پس؟هيچي
///
نسيم-اونجارو داشته باش...عابر بانک اومد
نگاهي به در ورودي کتابخونه وبعدم به خودم انداختم.همون مانتو سفيده تنم بودو حسابي ام به خودم رسيده بودم...بي اختيار نسيمو چک کردم.از هميشه شلخته تر بود.چقدر احمق بودم که فکر ميکردم با تيپوظاهرم مي تونم وحيدو جلب کنم.
اون يه راست رفت پيش نسيم پشت پيش خان.مثل هميشه يه دسته گل با گلاي گرون قيمتو يه جعبه کادو...اينقدر به نسيم کادو داده بود نسيم وقت نمي کرد از کادوهاش يه روز استفاده کنه...از لباساي مارکوعطراي گرون قيمت گرفته تا سرويس هاي ظريفو دخترونه هايي که براش ميگرفت خبر داشتم
romangram.com | @romangram_com