#انتخاب_دوم_پارت_63

-آره آره...عيب نداره من ميرم خونه اش...زودي بخون بيا که هندونه هه چشمک ميزنه
بلند شدم ايستادم.
رنگ پريده بود.ترسيدم حالش بدتر بشه.سري تکون دادو رفت نماز بخونه.
ازشير حوض ،آبي به صورتم زدم و برگشتم تو اتاق.داشت سجده ميخوند.
هندونه ارو زدم زير بغل و با چاقو و سيني نشستم کنارش...بيرون کمي سرد بود.
منم با ديدن حياط همش ميخواستم غصه بخورم.
-بسه بابا خداخسته شد
جوابي نداد
-دعا ميکني خدابهت نوه بده؟چند تا ميخواي مگه ؟داري نام ميبريشون؟
ريز خنديدم.باز تکون نخورد.بي سابقه بود به حرفام واکنش نشون نده
دستمو روي شونه اش گذاشتموگفتم:بسه مامان من ،زانوت خشک شد اينقدر دلا موندي
تکونش دادم يهويه وري شد.بهت زده به صورت بي رنگ مامان خيره بودم.
جيغ زدم مامان...بلند نشد...بلند بلند جيغ ميکشيدم که يکي با مشتو لگد به جون در افتاد...اينقدر ترسيده بودم نميتونستم تکون بخورم فقط جيغ مي زدم
به ثانيه نکشيد فريد هراسون اومد تو اتاق...من فقط جيغ ميزدم
خاله نيره منو سفت کشيد تو بغلشو بعدم...سياهي
***
ديروزهفتم مادرم بود.بماند که چه قدر گريه کردم الانم چشمام از پف زياد باز نمي شه.
همه تو مراسم بودن حتي استاد درخشنده و پسرخونده ي گرامي.

romangram.com | @romangram_com