#انتخاب_دوم_پارت_60

تمومي نداشت نه؟تاکي ميخواست منو نبينه؟اگه جاهامون با هم عوض ميشد اونم مثل من تحمل ميکرد؟اونم مثل من اينقدر عاشق ميشد؟
ازاين همه سوال ديوونه کننده خسته شدم
مچاله شدمو با هق هق خوابيدم.
گرمي نفسي تو صورتم ميخورد.عطر وحيدبود.ولي من ميترسيدم چشمامو باز کنم.
بايد حداقل به خودم اعتراف ميکردم...يلداي احمق،توحتي جلوي نگاهشم ضعيفي...پس سعي نکن ازش متنفر باشي
سرانگشتاش رو پوست قفسه ي سينه ام کشيده شد.جاي همون زخم ديشب
داشت چيکار ميکرد؟مدتي گذشت اما نرفت.
هيجان داشتم شديد.ميخواست اذيتم کنه؟
چشمامو باز کردم.خونسرد نگاهم ميکرد.اخمي کردمو گفتم:چيشده؟حتما باز ميخواي هوس داشتن دلخوشيتو با من جبران کني نه؟
انگار متوجه شد من منظورشو از کار ديشبش فهميدم
اخمي کردوگفت:ميدونستي خيلي کله شقي؟
-چرانرفتي پيش شرکت جونت؟ياشايدم دلخوشيت داره مياد اينجا که موندي ور دلم؟
با حرص دندوناشو به هم سابيدو گفت:بس کن حوصله دعوا ندارم
زير لب گفت:زبونش مثل نيش مارميمونه
بلند شد ايستادو گفت:مامانت زنگ زد گفت حالش خوب نيست يه سر بهش بزني...
شصت تيري پريدموگفتم:کِي؟
وحيد-زياد نميگذره
به سمت کمد رفتمو لباساموپوشيدم

romangram.com | @romangram_com