#انتخاب_دوم_پارت_6

چون ميدونست خيلي تخسمو حرف حرف خودمه بي حرف رفت روي پله نشست
مامان-کي مي خواي منو مادر بزرگ کني مادر؟يه پام لب گوره ديگه
با چشم غره گفتم:بازازاين حرفا زدي؟
با بغض گوشه ي روسريشوکشيد زير چشمشو گفت:آرزو به دلم ميمونه آخربچه اتو ببينم بس که امروز فردا ميکني
با حرص گفتم:بس کن مامان اين حرفاچيه آخه؟من الان تازه 25سالمه...آمادگيشو ندارم
مامان-مگه آمادگي ميخواد دختر؟تو بيار ،من خودم برات نگه ميدارم تا به کارات برسي
پوفي کردمولباسو تکوندم آويزون کردم
-چشششم ميارم ميدم دستت ونگ ونگ کنه نذاره بخوابي
با همون بغض گفت:الان چند ساله همينو ميگي؟3 ساله از عروسيت ميگذره هنوز آمادگي نداري يعني؟ببينم وحيد بچه نمي خواد؟
آي زدي به هدف
-اون که از خداشه من براش بچه بيارم(اونجاي آدم دروغگو)حالا يکم ديگه صبر کن نوه اتم ميبيني
تا چند سال ديگه بايد گولش ميزدم؟
آخرين لباسم پهن کردمو با لگن خالي به سمتش رفتمو گفتم:من برم مامانم(يه ماچ آبدارکردمشوادامه دادم)وحيد بياد شام نداره...برات کشمشوانجير خريدم...نبينم قند بخوريا
سري تکون داد.باز بوسيدمشو دلجويانه گفتم:فداي اون صورت ماهت،اينقدر غصه نخور،به خدا يه روز ميگي(با صداي جيغ مانندي گفتم)يلدااااااا اين بچه هاتو جمع کن ببر از اينجا من آسايش ندارم از دستشون
لبخند غمگيني زدوگفت:توخودت از ديوار راست بالا ميرفتي من يه بارم سرت جيغ نزدم حالا بيام سر برگ گلات بزنم؟
اشک اومد که تو چشمام جمع شه ،محکم بغلش کردمو گفتم:ميدونستي يه دونه اي؟
سرمو بوسيدو گفت:برو دختر ديرت ميشه
سريع رو گرفتم ازش و گفتم:کاري داشتي زنگ بزن،من هميشه گوش به زنگتم ميدوني که...فعلا

romangram.com | @romangram_com