#انتخاب_دوم_پارت_5
مامان استکان چايي رو روي عسلي نزديک به من گذاشتو گفت:چه خبر ديگه؟
-امروز نمايشگاه داشتم...کلي از نقاشيام به فروش رفت
مامان-به سلامتي خوشکلم...من برم اين رختارو پهن کنم(اشاره اي به لگن پراز لباس گوشه اتاق کرد)
-باز که با دست شستي!من اون ماشين لباس شويي رو براي دکور خريدم؟
لگنو برداشتو به سمت حياط رفتو گفت:دلم نمي گيره مادر...اين ماشينا خوب نمي شورن
چايي به دست پشت سرش رفتم و گفتم:دلت نمي گيره يا دلت نمي خواد چون من گرفتم؟چرا باور نمي کني منم در آمد دارم از پولاي خودم برات خريدم نه وحيد
مامان-اين چه حرفيه مادر؟درسته که کلا دوست نداشتم بگيري و ميگفتم پس انداز کني پولتواما واقعا دلم نمي گيره...خوب نمي شورن که اين ماشينا،تفتو ماليه
ميدونستم وسواس داره ،خنديدمو کمي از چايي ام خوردم
-خاله نيره نيومد يه سر پيشت؟
لباسارو مي تکوند روي طناب گوشه ي حياط پهن مي کرد
مامان-صبح يه سر اومد
-من فردا شب خونه ي فريد دعوتم،زنگ بزن بگو بياد اينجا پيشت
مامان-مادر من 3 ساله دارم تنها زندگي مي کنم،نگراني نداره که عادت کردم
آهي کشيدمو زير لب گفتم:منم همينطور
باصداي بلند تري گفتم:حالا بگو بياد دلم شور نزنه،
مامان-خيله خب(پيرهني و تکوند)ميگم بياد
ليوان خالي چايي وروپله گذاشتم و رفتم سمتش
-بده من پهن ميکنم برو بشين با اين پات
romangram.com | @romangram_com