#انتخاب_دوم_پارت_54

ستاره با لبو لوچه آويزون نگاهي به نقاشيم کرد:اين خيلي قشنگه آخه
فقط لبخندي زدم.بلند شدم رفتم تو آشپزخونه.آب برنجو گذاشتمو باقاليم جدا تا بپزه
نسيم-کمک نميخواي؟
نگاهي بهش کردمو با لحن جدي گفتم:نه تا وقتي که قيافه ي مادر مرده هارو به خودت گرفتي
سرشو پايين انداختو گفت:تلفنامو جواب نميدادي
ظرفارو از کابينت در آووردم رو اپن گذاشتم
-نگرانيت بي دليل بود
نسيم-اگه همه چي خوبه پس اين لحن سردت چيه؟
باحرص گفتم:اگه فريد هنوزچشمش دنبال عشق قبليش بودميرفتي دست مينداختي گردن معشوقه شوهرت کلي قربون صدقه اش ميرفتي؟
بغض کرد.نگاه وحيد تماما به ما بود.
-بروتو نسيم...تو برام خيلي عزيزي...من حتي حق ندارم بگم بالا چشمت ابروئه...فقط بايد به حال بدبختي ام گريه کنم...
نسيم-من متاسفم يلدا...باورکن
-تقصير تو نيست...مقصر اصلي منم که نمي فهمم چي درسته چي غلط...حالام برو تو...نميخوام مهموني گند بخوره
اشک زير چشمشو پاک کردواز آشپزخونه بيرون رفت.دلم سوخت.چه بي وجدان شدم که ميچزونمش.
باقي ظرفارو در مي آووردم که وحيد اومد
با اخم گفت:چي ميگفتين؟
لبهامو به هم فشار دادمو گفتم:داشتم براش جک ميگفتم
وحيد-اونوقت از شادي زياد بغض کرده بود؟

romangram.com | @romangram_com