#انتخاب_دوم_پارت_50
بازم به خودم نگاه کردم.خوشکلي بخوره تو فرق سرم وقتي منو نمي بيني
باحرص شالمو از روي تخت برداشتمو به آشپزخونه رفتم.کاري نداشتم اما همينکه اونجا نبودم خيلي خوب بود.
معلوم نبود يه ساعت تو اتاق چيکار ميکنه...نکنه آرايش ميکنه؟بعييد نيس
وقتي صداي زنگ در اومد پريد بيرون و رفت سراغ آيفون.
شروع شد.از الان بايد حرص ميخوردم.
شال طلايي باطرح هاي سياهمو روي سرم انداختمو نفسي کشيدم.نيلو و حسام بودن
نيلو از ديدن خونه تو کف بود
نيلو-واي عجبه قابل دونستين
حسامم دسته گل و به دستم دادو سلام کرد.يه دسته گل پر رز سفيد
-چرا زحمت کشيدين؟
حسام-قابل نداره خانوم
-بفرماييد خواهش ميکنم
نيلو-ديدن اينجا کم از ديدن گالريات نيس...چه سليقه اي...کارخودته؟
وبه مجسمه ي روي ميز اشاره کرد.نيلو با سبک هام آشنا بود.لبخندي زدم و وحيدم مثل گيجا نگام کرد.انگار باور نمي کرد کار خودم باشه...هه...
چايي تازه دمه هل دار براشون ريختم که زنگ خورد.وحيد دوباره رفت باز کرد.فريد اينا بودن.خوشحالي از سرو روي وحيد مي باريدو من فقط با پوزخند نگاش ميکردم.
فريد سنگک به دست سلام کرد.نسيمم فرشادو بغل کرده بود
فريد-اووووم چه بويي راه انداختي خاله سوسکه
-نون پنير که بو نداره...مال واحد روبه روييه
romangram.com | @romangram_com