#انتخاب_دوم_پارت_49
سالاد کاهورم درست کردمو سلفن کشيدم.ماستوخيارو تزئين کردم با گردوسلفن کشيدم.ژله بستني که نيلو مي مرد براش هم دوتا ظرف درست کردم.
ساعت 5بود.من حتي نهارم نخورده بودم.حليم بادمجونو تزئين کردمو تو فِربا شعله ي کم گذاشتم گرم بمونه.يه ميموند برنج که اونم زود بود.خواستم برم زنگ بزنم فريد سر راه نون سنگک بگيره که تلفن خونه زنگ زد
اين خونه اکثرا تلفنش زنگ خور نداشت.شايد ماه به ماه مادر وحيد از آلمان زنگ ميزد يه حالو احوالي ميکرد.عروسي ما هم به زور اومدن ايران.کلا خانوادتا داغون بودن.نه زياد اهل حرف زدن و نه زياد اهل محبت.باباشم که از دماغ فيل افتاده بود.يه داداش بزرگترم داشت که شنيده بودم تازه عروسي کرده...عکساشو تو البوماي وحيد دزدکي ديده بودم...جاي برادري خوب تيکه اي بود اما اونم زياد بامن نميجوشيد...کل ابراز علاقه ي اين خانواده به پسرشون در حد همين تلفن يک ماه يه بار بود.
-بله
بعد از مکثي صداي وحيد اومد:چيزي لازم نداري؟
ابروهام بالا رفت.حرصم گرفت.اولين بار بود زنگ ميزد.
-نگران نباش...يه جوري مهموني ميدم آب تو دلش تکون نخوره
صداي نفسهاي آرومش ميومد.با حرص قطع کردم.بيشعور...بعد 3 سال زندگي مشترک اين اولين بار بود که به من زنگ ميزد.فوق فوقش کارم داشت که اونم احتمالش در هر سال پايين تر ميرفت...روپيغامگير خونه ،پيغام ميذاشت...پووووف
خونه هميشه تميز بود.اين وسواسي بودن مامان به منم ارث سرايت کرده.
زنگي به فريد زدمو گفتم واسه حليم بادمجونش نون سنگک بگيره.اونم با کله قبول کرد
نگاهي به غذاها کردمو به حموم رفتم.
لباس سياه اکليلي جذبمو با يه شلوار لوله تفنگي سياه پوشيدم...شب عزام بود ديگه...داشتم براي ديدار شوهرم و معشوقه ي سابقش مهموني ميدادم حال کنن.
آرايش چشمموبيشتر از هميشه کردم.رز جيگري ماتمو روي لباي حالتدارم کشيدم.
چيوميخواستم ثابت کنم؟خوشکليمو؟به کي؟اون اگه ميخواست ببينه همون شب عروسي ميديد که همه انگشت به دهن مونده بودن.
داشتم سرخودمو شيره مي ماليدم.چشمامو ازحرص بستم...
صداي در اومد.ساعت 6 بود...واسه عزيزش اومده بود نه من.هنوز نگاهم تو آينه بود.
مثل هميشه يه راست اومد اتاق خواب.نگاهي اجمالي به من کردو رفت سر کمدش.
romangram.com | @romangram_com