#انتخاب_دوم_پارت_46
براي خودم چايي ريختمو زير لب گفتم:همه شوهر دارن منم شوهر دارم ،غول بيابوني
باصداي بلندي گفت:اگه پول ميخواي بايد بگي...منکه علم غيب ندارم
-علم غيب نداري عقلم نداري؟حتي نپرسيدي يلدا به چيزي نياز داري يا نه؟شبا گرسنه ميخوابي يا خيرسرت غذاداري!بعييد ميدونم حتي بدوني کي ميرم کي ميام
نگاهي به سر تاپام انداختو گفت:برام مهم نيست
ليوانو کوبيدم رو اپن و روي صندلي نشستم
-چي من براي تو مهمه؟
نگاهي به ليوان چايي ام انداخت.حتما انتظار داشت براي اونم بريزم.پر رو
نگاهشو نمي گرفت.بيخيال قلپي از چايي داغم خوردم.
تا ته معدم آتيش گرفت.دولا شدم ازسوزش.اصلا حواسم نبود نبايد چيز مايع و داغ بخورم.
پس اون نگاهش براي اين بود.از درد کشيدنم لذت ميبرد.
اشک تو چشمام جمع شد.براي داشتن کي تلاش مي کردم؟براي داشتن وحيد؟اون اصلا مال من نبود...هيچوقت نبود
قبل اينکه اشکم بريزه خودمو انداختم تو اتاق.
روبه روي ميز توالت نشستم.چشماي سياهم از اشک برق مي زد.کبودي گونه ام داشت زرد ميشد.لبم بهتر شده بود.
فرداحتما بايد سر به مامان مي زدم.دلم واقعا تنگش بود.
لبه ي تخت مچاله شدم و سعي کردم بخوابم.
از تکون تخت بيدار شدم.موردشور اين خواب سبکيمو ببرن.
وحيدم که ديد بيدار شدم آروم گفت:قرصاتو بخور باز حالت بد نشه...حوصله نعش کشي ندارم
-تلفن 4 تا از آشناهام تو دفتر تلفنه ميتوني به اونا زنگ بزني اگه حوصله نداشتي
romangram.com | @romangram_com