#انتخاب_دوم_پارت_44
///
قطره اشکي از چشمام ريخت.نگاهي به ساعت کردم.7 بود
ليوان شير سرد شده امو يه سره خوردمو کوبيدم روي اپن
گوشي رو برداشتمو به فريد زنگ زدم.انگار رو گوشيش خوابيده بود
فريد-يلدا!
-سلام خوبي؟
فريد-کجايي تو دختر؟
-دور نيستم...
فريد-نبايد يه خبر ازخودت بدي؟
-پس الان به نظرت دارم گِل لگد ميکنم؟
خنديدو گفت:زهرمار...نگرانت بوديم
-نباشين...يکم بحث داشتيم تموم شد رفت
فريد-يکم بحث؟
-گير نده فريد...به خاله نيره ميگي بره پيش مامان؟
فريد-چراخودت نمي ري؟
-ميشه اين سوال پرسيدنو تموم کني؟ميتونستم ميرفتم ديگه
فريد-خيله خب ميگم...نسيم مي خواد باهات حرف بزنه
romangram.com | @romangram_com