#انتخاب_دوم_پارت_42

-نه هنوز
سامان-خيلي مشتاقم ببينمش...خيره کننده بود
مشتاقي که مشتاقي...اصلا صبرکن ببينم...مگه اين تابلوييو نميگفت که تازه شروع کرده بودم از رو عکس خودم بکشم؟...هيييي.پررو.
اخمي کردمو گفتم:ممنون
سامان-من پايينم کاري داشتي بگو
چرا اصرار داشت بفهمونه با من سرو سري داره؟
پوووووف...لعنتي ببين حالا ميتوني مرغمو بپروني يا نه
همينکه رفت نفسي کشيدم.بحث سر نامزدي اون پسر سوميه بود.بسکه گيج بودم نفهميدم اسمشون چيه...گندتون بزنن يه بار به اسم همو صدا کنين من ببينم اسمتون چيه...هي ميگفتن اوي...يا با تواما...ول کن بعدا از نسيم ميپرسم
خلاصه که پسرا کلاس داشتن .منم فقط مونده بودم منفجرشم بگم اين پسره همون چشم خوشکله امه بچه ها...
مام براي اينکه کلاس بيايم گفتيم کلاس داريم و با اونا زديم بيرون.
من همه تنم چشم بودو داشتم رسما ميخوردمش.همينکه ديديم سوار ماشين شاستي بلند حسام شدن رفتن خواستم حرف بزنم که نسيم جيغ کشيد...
اينم جني شده بودا
-چته ديوونه
دور خودش چرخيدو گفت:وحيد بهم شماره داد
-داد که داد...جيغو داد دا...
دهنم باز موند.وحيد؟سه تا بودن حسام...اونکه نامزد داشت و چشم خوشکله ي من...
يعني اون که نامزد داره شماره داده؟
نه...مگه ميشه ؟...پس...

romangram.com | @romangram_com