#انتخاب_دوم_پارت_41

پسره که فهميدم اسمش حسامه گفت:ايرادي نداره منو دوستامم بهتون ملحق شيم؟
نيلو-چه ايرادي!
دختره هُل نمي کنه يه ذره ناز بياد.بايد 2 کلاس خصوصي براش بذارم
حسام نگاهي به سالن پايين انداخت.
آخه ما سالن بالا روميزکنار پنجره کافي مينشستيم...نه که هرسه فضول بوديم ازاينجا بيشتر ميشد به همه جا ديد داشت.منم اسمشو گذاشته بودم رصدخونه ي سه کله پوک...چقدر وقتي اين اسمواون روز براي اينجا گذاشتيم خنديديم.
داشتم به ياد اون روز مي خنديدم که خشک شدم...
لال شده بودم با ديدن همون پسر چشم قهوه اي،ووووي خدا قربونت برممممم...پس اون دوست حسام بود...از پسراي نقشه کشي يا عمران و من همه مدت تو ساختمون خودمون دنبالش بودم
صداي بم و قشنگش بلند شد:سلام
الهي من دورت بگردم کجا بودي تو آخه؟
منکه حسابي گيجو ويج بودم سلامي دادم ،اما اون انگار يادش نميومد منو اصلا چون فقط يه سر تکون دادو گفت خوشوقتم
نشناخت يعني؟
پنچر شدم حسابي....اگه نمي شناخت حداقل يکم نگاه ميکرد شايد يادش بياد...اما گرم صحبت با بقيه بود.
اينقدر درگير بودم که متوجه ي سامانم نشدم
نيلو زد تو پهلومو اشاره کرد.اه...الان چه وقتش بود؟من با اين حالم چيجوري برات عشوه بيام آخه؟مگه نمي بيني توکف اين پسره ام؟برو بعدا بيا
-بله
سامان-نقاشيت تموم شد؟
يکي نيست بگه به تو چه آخه...همه ي سعيمو کردم جلوي اين پسره عادي برخورد کنم نفهمه
من با اين يارو لاس ميزنم

romangram.com | @romangram_com