#انتخاب_دوم_پارت_36

-خداحافظ فدات شم
وقطع کردم.
وحيد باز نگاهي به سر تا پام کردو گفت:دروغ گفتنتم که خوب شده
-از صدقه سري اين زندگي گل و بلبله ديگه
در حالي که دکمه هاشو ميبست به سمتم اومدوگفت:ولي من فکر ميکنم بعضي چيزا ذاتيه...دروغ گفتن کار هر کسي نيست
-آره خب تو ذات من دروغگويي ذاتيه...تو ذات تو چي؟اين کثافت بودن ذاتيه يا اکتسابي؟
اخم غليضي کردو گفت:باز که پاتو جلوتر از گليمت گذاشتي
-خودم ميدونم گليمم تا کجاست نياز به راهنمايي نيست
پوزخندي زدوگفت:انگار قبليا خوب شدن که تو فکر زخم جديدي
-فکر نکن چون زور بازوت زياده خيلي مردي...ايندفعه بزني ميرم پزشک قانوني...بروخداروشکر کن که ازت شکايت نکردم
وحيد-وجودشو داشتي حتما بکن
وبيخيال به سمت کمد رفت.با حرص گفتم:خواهيم ديد
ازگوشه چشم نگام کردو گفت:اگه فکر کردي لخت بچرخي جذبم ميکني اشتباه کردي...اون شبم خواستم آرزوم به دلت نمونه...والا هرچقدرم جذاب باشي به چشم من نمياي...اينو گفتم خودتو خسته نکني
دندونامواينقدر فشار دادم به هم بي حس شده بود
کتشو برداشتو رفت.موبايلو محکم رو تخت کوبيدم...پست فطرت عوضي.
لباسامو پوشيدمو به آشپزخونه رفتم.پيغاماي گوشيمو گذاشتم پخش شه و شير ريختم تو شير داغ کن داغ شه
فريد:يلدا....يلدانبايد به ما يه خبر بدي مرديم از نگراني بابا
مهسا-يلداجان تونستي باهام تماس بگير

romangram.com | @romangram_com