#انتخاب_دوم_پارت_29
از بس ديشب گريه کرده بودم چشمه ي اشکم خشک شده بود حتي نميتونستم براي دردم گريه کنم...
بهتر بود برم حموم...حداقل اين کثيفيا ازم پاک بشه
روبه روي آينه ايستادم...لبم از 2جا پاره شده بود...گونه ي سمت چپم کامل کبود بود...
دستي به گردنم کشيدم...جاي چنگ خون مرده شده،روي تنم هم
چونه ام ميلرزيد اما اشکي در کار نبود.
زندگي از اين خرابترم وجود داشت؟
زير دوش اينقدر تنم کوفته بود که نشستم رو زمين سرد
تلفني با مامان صحبت کردمو گفتم کاراي گالري زياده بايد نقاشيامو تحويل بدمونميتونم بهش سر بزنم...
نميدونم ساعت چند بود که از ضعف بلند شدم چيزي بردارم بخورم...منتها چون خريد نکرده بودمو وحيدم عين خيالش نبود يخچال تقريبا خالي بود
يه تخم مرغ برداشتم تا براي خودم بزنم که دردعجيبي تو دلم احساس کردم.از صبح تيرميکشيد اما الان خيلي بدتر بود
از درد،روي کف پا نشستمو سرمو به کابينت سرد تکيه دادم.اصلا جون نداشتم
صداي در اومد.
حتي صداي قدم هاشو مي شناختم...ذره اي تکون نخوردم
تو ديدش نبودم...قدمهاش يکي در ميون شل ميشد.انگار تعجب کرده بود.شومينه زيادو برقاي روشن نشون دهنده ي خونه بودنم بود اما ظاهرا نبودم
حدثم درست بود چون اومد تو آشپزخونه...مسخره بود که فکر کنم نگرانم شده
وحيدو نگراني براي من 2قطب مختلف آهن رباست
اصلا وحيدو من 2 قطب مختلف آهن رباييم
مدتي مکث کرد.درد داشتم
romangram.com | @romangram_com