#انتخاب_دوم_پارت_28
وحيد-هيچي...ميخوام بهت لذت زن شدن بدم خانوم فداکار...توکه نذاشتي به نسيم برسم حالا خودت جورشو بکش
-حق نداري همچين کاري کني
خنده ي عصبي اي کردو گفت:حق؟کي ميگه ندارم؟از سه سال پيش من اين حقو دارم...منتها الان فهميدم دير جنبيدم...زنم خيلي خواستنيه
قلبم ريخت پايين.لال شدم
وحيد-واقعا اشتباه کردم...توخيلي هوس انگيزي
وبه سمتم اومد.وحشتزده با درد، کمي خودمو کنار کشيدم.
-به من دست نزن وحيد
وحيد-چيه خرگوش کوچولو؟ترسيدي؟خوب بلبل زبوني ميکردي که
لباسمو چنان کند از تنم که فقط تونستم جيغ بزنم
به وحشي ترين حالت ممکن منو از دنيام بيرون کشيد
صداي بارون که به شيشه ميخورد تو صداي پيغام گير گم شد
نسيم-يلدا...يلداجان...بردار...خواهش مي کنم
وقتي ديد بر نمي دارم قطع کرد.
تمام تنم درد ميکرد
وضعيت صورتم خوب بود حتما مي رفتم پيش مامان.
مهسا...بهتر بود برم پيش اون...نه اون به فريد لو ميداد...اصلا چرا ديشب اون نيومده بود؟
romangram.com | @romangram_com