#انتخاب_دوم_پارت_26

همچين پرتم کرد تو ماشن که صداي شکستن قلنجام بلند شد.با سرعت باور نکردني اي سوار ماشين شدو راه افتاد.
تمام سعيم اين بود گريه نکنم.تو اين سالا جلو هرکي گريه کرده بودم جلوي اون نکرده بودم
نه اون حرف ميزد نه من
به خونه که رسيديم ماشينو بدجور پارک کردواومد سمت من
منو کشيد بيرونو سوار آسانسور شديم
-ول کن دستمو غول بيابوني
حرفي نزد.
به طبقه امون که رسيديم ديدم با دادو بيداد فقط آبروخودم ميره.خفه خون گرفتم صبرکردم بريم تو
ميدونستم چي جوري حرص ميخورد...اينکه جوابشو بدي و تو روش واستي بدجور حالشو خراب ميکرد...عادت داشت عالمو آدم نوکر کلفتش باشن
همينکه رسيديم تو خونه منو هل داد که نزديک بود بخورم زمين
به زور تعادل حفظ کردمو حرصي گفتم:چيه؟از اينکه نذاشتم به دلخوشيت برسي ميسوزي؟
چنان زد تو دهنم که پخش زمين شدم.
اولين بار نبود با هم دعوا ميکرديم...از همون روز عروسي که فهميدم همه اش نقشه بوده تااز عشقش دور نشه نيشو کنايه هام شروع شد...تنها سلاحم همين بود...زبونم...که حرصشو بدجور در مي آوورد.
اما اولين بار بود ميزد...مدتي بود بي جونتر شده بودم.از ضعف اعصاب بود.
دستو پام ميلرزيد
وحيد-تو فقط يه لجني که افتادي تو زندگيمو بيرونم نمي ري
-لجن تويي که به يه زن شوهر دار هنوز نظرکثيفتو داري
وحيد-خفه شو

romangram.com | @romangram_com