#انتخاب_دوم_پارت_21

فريد-نريز اين اشکارو خواهر من
با کلمه ي خواهر من هق هقم بلند شد.من واقعا بي کس بودم.بيچاره مادرم...اونم دق مرگ ميکردم با اين زندگي نکبتيم
فريد-حرف بزن يلدا...
نمي تونستم.
صداش غم داشت.اونم بلاخره مرد بود...سيب زميني نبود که، شوهر من و علنا در حال از راه به کردن زنش ببينه و دم نزنه...به خاطر من هميشه سکوت مي کرد.اينقدر از نسيم مطمئن بودکه حتي يه بارم تو زندگيش بهش شک نکرد...
حالا زندگي من چي؟همش با اين فکر مي خوابيدم که فرداش ترکم ميکنه...طلاقم ميده...خيانت ميکنه...هه...خيانت؟بدبخت...اون بارها بهت خيانت کرده،باذهنش...ذهنش پيش کس ديگه ا ي بوده...مگه خيانت فقط به همخوابيه؟
اززندگيم بيزار بودم...من به خاطر کي تحمل ميکردم؟به خاطر چيه 3 ساله دم نزدم
فريد دستمال ديگه اي دادو باصداي دو رگه اش گفت:بس کن خواهش ميکنم
سرمو بالا گرفتم و با گريه گفتم:فريد مگه خودش نيومد خواستگاريم؟مگه خودش انتخابم نکرد فريد؟چرا با من اين کارو ميکنه؟داره با کاراش لهم ميکنه فريد...دارم له ميشم
از گريه به خودم ميلرزيدم
فريد-آروم باشم عزيزم...بذار بعدا در موردش حرف مي زنيم باشه؟سر فرصت...تو که نميخواي تولد داداش خونده ات خراب شه ميخواي؟
دستي روچشمام کشيدم،بانفس هاي بلند سعي ميکردم خودمو آروم کنم
-برو ميام
فريد-يلدا...به من نگاه کن
با خجالت سر بلند کردمو گفتم:وحيد منو ببخش
اخمي غليظ کردو گفت:چرت نگودختر...يه بار ديگه نشنوم اين حرفو...يلدا...تو عزيز مني...منو تو از بچگي با هم بزرگ شديم...تو منو ميشناسي...منم تورو،هيچوقتم از چشمم نمي افتي.حتي با کاراي وحيد...پاشو تو روشويي اتاق صورتتو بشور بيا...منتظرم خب؟
سري تکون دادم ،مکثي کردو رفت.به زور به روشويي رفتم.قيافه ام داغون بود.کمي آب زدم به صورتمو برگشتم تو اتاق
از وسايل آرايش نسيم دوباره تجديد آرايش کردم...لباسمو مرتب کردمو به سالن رفتم.سعي کردم سرمو بالا نگيرم.هرچي بود نتونستم نوک دماغم که قرمز شده بودو درست کنم

romangram.com | @romangram_com