#انتخاب_دوم_پارت_19
ميگم چرا دير کرد!
سرمو پايين انداختمو با گوشه ي شالمو ور رفتم
فريد-خوش اومدي مهندس
وحيد- ممنون
اون دسته گل ديگه چي بود دستش؟ميخواست فقط منو حرص بده
نسيم فرشاد به بغل و سر به زير سلامي کرد.
با اين نگاه مي خواست چيو ثابت کنه؟بدبختي منو به بقيه؟ثابت کردي بس کن
نگاهمو ازشون گرفتم.وحيد سلام کردو اومد يه جايي نزديک من نشست.نه حتي بغل من
از بغض ،نامحسوس انگشتام مي لرزيد
فريد مثل هميشه با روي خوش گفت:خوش اومدين جناب مهندس
جناب مهندسوکوفت...ميخواي بيشتر از اين مغرورش کني؟
فريد با وجودي که دوستي اي صميمي از قبل با حميدو حسام و وحيد نداشت اما بعد از ازدواج با نسيم جمع دوستانه ي مارو بهم نريخت و با مهربوني ذاتيش خودشو تو دل همه جاکرده بود.همين حُسن باعث شده بود نسيم زنش بشه...همين حُسن
وحيد-لطف دارين
ومشغول بحث با حميد شد
فقط من بودم که آينه ي دق شده بودم.ديدم خيلي ضايع است سمت نيلو روگردوندمو چند تا حرف بي ربط زدم سرم ،گرم شه...
مدتي بعد بلند شدم سري به غذا بزنم...حالا که نسيم يه کاريو بهم سپرده بود حيف بود خرابش کنم
متوجه ي غيبت وحيد شدم ولي بيخيال به سمت آشپزخونه رفتم
همينکه نزديک در شدم صداي نسيم نفسمو بريد
romangram.com | @romangram_com