#انتخاب_دوم_پارت_180

نگاهي به ويدا کردم.از بس ميخوابيد گاهي ميترسيدم نکنه مرده باشه!همش نفسشو چک ميکردم...آخه بچه ام اينقدر خرس؟
چطور ميتونستم از دستش بدم؟تو اين مدت از خودم بيشتر دوسش داشتم.
نه...به هر قيمتي شده...شده برم خونه اينو اون کلفتي کنم ازش نگه داري ميکنم
بايد صبرکنم يکم درد جسمي ام بهتر شه.هنوز بخيه هام درد نفس گير داشت
رفتم سمت گهواره اشو يه ماچ محکمي ام ازش کردم که فقط يه کم تکون خورد.
کلا مثل باباش حس نداشت
به پذيرايي رفتم.
روي کاناپه لم دادموگفتم:نيلو زنگ نزد؟
بادرد کمي جابه جا شدم
نسيم-چرا زنگ زد...هي ميگفت پاشين بياين خونه ما...گفتم وضعيتت خوب نيس جلو شوهرت سختشه...
خجالت ميکشيدم بپرسم از وحيد خبر نداره حسام؟
-خوب کاري کردي
خيره شدم به فرشاد که نقاشي ميکرد.
يهو سرشو بالا آووردوگفت:خاله...ميتونم برم آيدارو بيارم؟
-نه خاله براي تو سنگينه
فرشاد-ميخوام باهاش بازي کنم
بچه من شده عروسک
-بيدار بشه ميارم اينجا

romangram.com | @romangram_com