#انتخاب_دوم_پارت_175

نفس صدا داري کشيدودستشو از روي چشماش برداشت.
اروم لباسمو تا بالاي شکمم بالا کشيدمودستشو با احتياط گرفتم.بچه خيلي تکون ميخورد.
دستاي داغشو روي شکم مثل تيکه يخم گذاشتم.نگاهش کشيده شد سمت دستش.
بچه ام زير دست باباش حسابي تکون ميخورد.
وحيد که انگار براش اين حس گنگ بود.خودشو کمي جلو کشيد.بوي عطرش خيلي خواستني بود.
ميترسيدم بگم :ميخواي سرتو بذاري؟ يهو رم کنه بره عقب.
همينم ازاين بي احساس بعييد بود.حرف نميزد اصلا.
-ميبيني؟همش داره وول ميخوره
نگاهي به چشمام کردو گفت:بچه است ديگه
دلم براش ضعف رفت.همينکه دوباره آرنجشو گذاشت رو چشماش سرمو گذاشتم روي سينه اشو دستامو محکم دورتنش پيچيدم.
زير لب گفتم:به درک که دوسم نداري...من دوست دارم
بهت زده دستاش مونده بود تو هوا...
صداي تالاپ تولوپ قلبش قشنگترين صدايي بود که شنيده بودم
وحيد-اگه بخواي بغلت ميکنم...ولي بهتره وابسته نشي...جات اينجا نيست
قلبم ريخت.نفسم سنگين شد.از بغلش بيرون اومدم.
لب تخت پشت بهش نشستم.حرکت بچه به اوج خودش رسيده بود.
اشکي که اين همه مهارش کردم ريخت.
بلند بلند هق هق ميزدم.

romangram.com | @romangram_com