#انتخاب_دوم_پارت_174

از آسانسور بالا ميرفتيم بچه همش چرخ ميزد.
نميخواستم بدونم جنسيتش چيه تا وقتي به دنيا اومدغافلگير شم.بميرم براي بچه ام...ننه اش منگله باباشم که داغونه...
تمام لباساييم که با نسيم و نيلو خريده بوديم رنگي رنگي بود.فريد بيشتر پول سيسموني رو داد.منکه اينقدري نداشتم.
يه کمد جمع وجورويه گهواره ام به اتاق خوابم اضافه شده بود
والبته کلي عروسک که نيلو نسيم خريده بودن.من زياد خريد نميرفتم.اوناميخريدن مياووردن.هرچقدرم ميگفتم بسه فريد قبول نميکرد.ميگفت توخواهر مني.من ندم کي بده؟
منم ديگه حرفي نميزدم.وحيدم که اصلا توجه نميکرد
جلوي در رسيديم.چون شکمم سنگيني ميکرد معمولا کمر درد داشتم.الانم خيلي درد ميکردکمرم...اينم همش وول ميخورد
لباس يه سره ي سرخابي امو پوشيدم.اينو ستاره برام آوورده بود.خيلي نرم بودواکثرا تنم ميکردم.
رفتم زير پتو دراز کشيدم.وحيد اومدو طبق عادت ساعتشو کوک کرد.دراز کشيدو آرنجشم رو چشماش گذاشت
آروم گفتم:وحيد
جواب نداد.
ضربه اي به بازوش زدمو گفتم:ميخواي تکوناي بچه ارو ببيني
وحيد-نه
لبامو تودهنم کشيدم.بعد مدتي لحنمو آرومتر کردمو گفتم:فقط يه بار
وحيد-بخواب يلدا
-فقط يه بار
باحرص گفت:تکون ميخوره ديگه...ميدونم
-مگه چند بار بابا شدي؟

romangram.com | @romangram_com