#انتخاب_دوم_پارت_166
يه آهنگ قردار رپ داشت پخش ميشد.هرسه بلند شدن وهمينطور که قرميدادن شروع کردن به تميز کاري.نيلوگرد گيري ميکردو نسيم جارو مهسام رفته بود تو آشپزخونه...منم براي خالي نبودن عريضه چند تا تيکه جابه جا ميکردم.
خلاصه اينکه خونه برق افتادوناهارومهساباکمک من درست کرد.
به لطف وحيد يخچال پربودو آبروم نرفت.من بيشتر از هميشه غذاخوردم.خوب بود که اينجا بودن.روحيه ام بهتر شده بود.
نيلوبه قول خودش براي حضم اون همه غذايي که لمبونده بود کلي رقصيدومسخره بازي در آوورد.مهسام پابه پاش.
منو نسيمم پخش کاناپه فقط ميخنديديم.
بلاخره انرژيشون خوابيدوباز خونه ارو جمع و جور کردن،ساعت 7بود که رفتن
نگاهي به خونه کردم.انصافاتميز شده بود.چطور تونسته بودم اين مدت تو اين کثيفي زندگي کنم؟!
کش موهامو باز کردمو يه راست رفتم حموم.
تکوناي ريز بچه تو شکمم يه حسي بهم ميداد.درک حسم سخت بود.هنوزنميدونستم اين بچه برام ارزشي داره يا نه!
جلوي آينه ميز توالت ايستادم.حولمو باز کردمو همونجور به خودم نگاه کردم.لباس زيراموپوشيدم و موهامو سشوآرکشيدم
حسابي ريشه ي موهام درومده بود.
صورتم يکم رنگ پريده به نظر ميرسيد.
آهي کشيدم،دستمو رو شکمم گذاشتمو آروم گفتم:يعني بابات دوس داره ما پيشش بمونيم؟
جزچند تا تکون ريز چيزي حس نکردم.
بازم اين بغض لعنتي توگلوم جا خوش کرد
اومدم باز حرف بزنم که وحيدو از تو آينه ديدم.چنان جيغي کشيدم از ترس که وحيدم يه متر پريد بالا.
وحيد-چراجيغ ميزني يلدامنم
دستمو رو قلبم که تند ميزد گذاشتمو رو صندلي نشستم
romangram.com | @romangram_com