#انتخاب_دوم_پارت_160

ديگه داشتم نا اميد ميشدم از اومدنش.گوشيرو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه.زنگ زدم بهش
بوق 5 برداشت
-کجايي وحيد؟
وحيد-نزديکم
-باشه...
ديدم حرفي نميزنه فعلا اي گفتم و قطع کردم
حدودا 10مين بعدش رسيد.
دلم ميخواست ببينم نگاهش چه جوريه.مسخره بود اگه فکر ميکردم نسيمو به چشم خواهري ميبينه...همون نگاه عميق هميشگيشو بهش انداخت و سلام کرد.
بيا...همينوميخواستي ببيني؟ديدي؟کنف شدي؟آره
تو دلم آه کشيدمو ميوه آووردم.وحيدم لباساشو عوض کردو اومد.همه تنم چشم شده بودوحيد ميپاييدم.گاهي به نسيم نگاه ميکردوصحبتاي عاميانه با فريد داشت.هنوزسرسنگين بودن با هم
با نسيم سالاد گوجه خياري درست کرديمو بعدم ميز شامو چيديم.کشته مرده ي خورشت کرفس بود.فريد که کلا شيکمو بود.وحيدم که بخاطر عشقش مطمئنا دوست داشت منم بدم نمي اومد
سرشام فقط منو فريد حرف ميزديم.وحيدو نسيمم ساکت بودن.
زياد شام نخوردم.در حد 2 3 قاشق که بالا نيارم.
درکل اگه من حرصاي بيخودمو فاکتور بگيرم شب خوبي بود
وحيد موند تو سالن سيگار بکشه و من دراز کشيدم روي تخت.تا نيومد خواب به چشمام نيومد.
همينکه بوي عطرشو حس کردم همه چي يادم رفت.
دراز کشيد.
-کم حرف شدي...از غم فراق ياره؟

romangram.com | @romangram_com