#انتخاب_دوم_پارت_16
نسيم-با باباش رفتن خونه مادر بزرگش...گفتم تو دستو پا نباشه
هنوز روي مبلا نشسته بوديم که باز زنگ زدن.
حسام-انگار هممون تو کوچه بوديم
نيلو خنديدو کنار شوهرش مستقر شد.طولي نکشيد که فريدوفرشاد اومدن
فريد سلام بلند بالايي دادواول با حسام بعدم نيلو احوالپرسي کرد
فرشادم تو بغلش وول ميخورد تا بياد بغلم
فريد-کچلم کردي بچه يه دقيقه تکون نخور
به سمتم مي اومدو همينجور غر ميزد
-بدش به من ببيم
فريد-احوال شما خانوم خانوما...تا زنگ نزنم که اين ورا نمي آي
لبخند زورکي اي زدمو گفتم:مشغله کاري زياده
نگاهي بهم انداختوبچه ارو بغلم داد
فريد-آره خب...خبرشو دارم
فرشاد چلپ چلپ ماچم ميکرد که خنده ام گرفت
-خوبي عزيزم؟
فرشاد-اوهوم...چرا به من سر نمي زني؟قول داده بودي با هم ميريم گردش،يادته؟
رو به فريد اخم کردم که ريز ميخنديد
romangram.com | @romangram_com