#انتخاب_دوم_پارت_15
نسيم-يلداجونم اينقدر غر نزن ديگه من مي دونستم زود مياي اينه که خيالم راحت بود
وريز خنديد...چقد تو دلم مي ريختم خوب بود؟
چاييمو نصفه ول کردمورفتم سراغ غذا ها
يکم هم با هم ته بندي کرديم تا شام خوب بخوريم.
خلاصه بگم که هيچ کاريشونکرده بودو من بدبخت غذاهاشو پختم
سوپ شيرو فسنجونوکشک بادمجون و عينا خودم درست کردم
تازه کارمون تموم شده بود،داشتم رژمو تجديد ميکردم که زنگ درو زدن و پشت بندش نيلوفرو حسام اومدن
نيلوفر دوست دوران دانشگاهم بود،صميمي نبوديم امابا هم شيطنت ها داشتيم تو دانشگاه
پايه ي خرابکاريام بود.حسامم تو دانشگاهمون بودو هم دوره اي وحيد
نيلو-نکبت شد يه بار من بيام تو نباشي؟هميشه اول همه ميرسي
ومحکم بغلم کرد.خنديدمو گفتم:ستاد امداد رساني بودم
حسام با خنده روبه نسيم گفت:ميخواي سرو سنگين مهموني ندي؟
نسيمم بيخيال خنديد.همه ميدونستن غذاي مهموني هاي نسيمو من درست ميکنم
نيلو-والا...همينو بگو...فريد به چيه تو دلخوشه؟
نسيم با ناز گفت:به خيلي چيزا
من بازم آهمو خفه کردم...اين دختر بي شک خوش شانس ترين دختر روي زمين بود
نيلو-پس تپل من کو؟
تازه يادم اومد از بچه ي نسيم خبري نيست...از بس ذهنم در گيره
romangram.com | @romangram_com