#انتخاب_دوم_پارت_156
قلبم ريخت.نکنه ميخواد...
پياده که شدم ماشين با سرعت حرکت کرد.وسط خيابون هنگ بودم.
لعنت بهت عوضي
عصباني رفتم بالا.
لباسامو هرکدوم يه گوشه پرت کردمو خودمو انداختم روتخت و گريه کردم
از وقتي بيدار شدم همش کنار پنجره ام.از ديشب تا الان که ساعت 7شبه نيومده.
دارم ضعف ميرم.دوتا کتلت خوردم که همرو بالا آووردم.
ديگه بيخيال شدم و نشستم رو کاناپه...
همينکه نشستم صداي چرخوندن کليد اومد.انگار کشيک داده ببينه من کي نگاه نميکنم بياد تو
موهاش درهمو کتشم دستش بود.چشماشم قرمز.
نگاهي به من کردو رفت اتاق خواب.
فکر کنم اينقدر که من حرص ميخورم آخر بچه ام مُنگل ميشه
لباساشو عوض کردواومد نشست يکم اون طرف تر.با حرص نگاش ميکردم
نگاهي گذرا بهم کردوگفت:چيه زل زدي؟
-فکرنميکني هنوز جا داشت باهاش باشي؟
پکي زدوگفت:با کي؟
خسته چشماشو بست.اومدم بلند شم برم بازومو گرفت.چشماش هنوز بسته بود
-به من دست نزن عوضي
romangram.com | @romangram_com