#انتخاب_دوم_پارت_154

وحيد-درموردش حرف ميزنيم.
-اگه الان برم کارمو از دست ميدم
بلندو عصبي گفت:به درک
چند نفربرگشتن سمتمون.با ترس نگاهي به اطراف کردم و آروم گفتم:صداتو بيار پايين ديوونه.
وحيد-يلدا اينقدرعصباني هستم که کل گالري رو بهم بريزم.پس با من يکه به دو نکن جلوپلاستو جمع کن بريم.
-لعنت بهت وحيد
به سرعت رفتم سمت مهسا.از اين پسر هرچي بگي برمياد.
کشيدمش کناروگفتم:مهسا وحيد اينجاست...من بايد برم.قاطي پاتيه
مهسا-ميخواي من باهاش حرف بزنم؟
-نه نه...خودم حلش ميکنم...فقط ببخش تروخدا.
مهسا-اين چه حرفيه عزيزم؟
-پس فعلا...بعداباهات تماس ميگيرم
مهسا-باشه برو خداحافظ
کيفمو برداشتمو به سمت در ورودي رفتم.تو ماشين نشسته بود.
با عصبانيت سوار شدمو درو محکم کوبيدم.ماشين از جا کنده شد بااون گازي که داد.
-خيلي بيشعوري
وحيد-باز به روت خنديدم رفتي سراغ کثافت کاريات؟
-اونيکه کثافت کاري ميکنه تويي...چرا بايد اينقدر موضوع رو بزرگش کني؟

romangram.com | @romangram_com