#انتخاب_دوم_پارت_149
هرچي خورده و نخورده بالا آووردم.از افت فشار دستام ميلرزيد
روي صندلي ناهارخوري نشستم.سرمو روي دستام گذاشتم .کمي که حالم جا اومد به آشپزخونه رفتمو ظرف شکلات صبحونه ارو بايه قاشق برداشتم نشستم رو صندلي.
خوردنش چه لذتي داشت.قاشق قاشق ميخوردم که چراغ راهرو روشن شد.کاش خوابش سنگين بودا.
سيگارشو از روميز برداشت.اتيش زدو اون طرف اُپن ايستاد.
-اگه ميخواي نگام کني تا کوفتم شه سخت در اشتباهي.
پکي به سيگارش زد رفت رو کاناپه نشست.
ميل شديدي به بوي عطرش داشتم.قاشق شکلاتي تو دهنم بود بلند شدم رفتم کنارش نشستم
بي توجه به من سرشو تکيه دادو پک زد
-ميخوام آخر هفته نسيمو فريدو دعوت کنم
وحيد-و مناسبتش؟
-مناسبت خاصي نداره...
سرمو نزديکتر کردمو گفتم:اين کدوم عطرست؟اون مشکيه؟
سري تکون داد.
-از دست پختم خوشت نمياد؟
حتي نگامم نميکرد.
-دست نخورده بود...ببينم از اين سيگار تغذيه ميکني؟
زيرچشمي نگاه کردو با پوزخند گفت:اصلا تعادل رواني نداري...اون قيافه ي افسرده ي سرشامتو قبول کنم يا الانو؟
شونه بالا انداختموگفتم:هر دورو...همش که نميشه آبغوره بگيرم
romangram.com | @romangram_com