#انتخاب_دوم_پارت_140
آهي کشيدمو رفتم آشپزخونه.
شکلات صبحونه ارو برداشتمو با نون توست هاي چند روز مونده گذاشتم رو اُپن.
يه عالمه شکلات ماليدم رو نون وگاز زدم.
خداکنه بالا نيارم واقعا ديگه جون نداشتم.لقمه دوم بودم که ديدم وحيد اومدو بي حرف روبه روم نشست
با لذت ميخوردم.
تعارف نداره که خواست برميداره ديگه
-چيه ميخواي بگي :زنگ زدي به نسيم؟چيکارت داشت؟حالش خوب بود؟مشکلي نداشت؟...بايد بگم که زنگ نزدم پس نپرس
لحنم خونسرد بود اما خداميدونست چقدر حرص خوردم
حرفي نزد.گازبزرگي زدم.يکم شکلات ريخت رو يقه ام.
يه تيشرت سياه که عکس گربه داشت روش.
بادست برداشتمووحيدو نگاه کردم.چشمش به دستم بود.
-حتما ميخواي باز غر بزني بيدارت کردم آره؟خب بروسيگارتو بکش...فکر کن کلاس تقويتي سيکار کشيه
بازم حرف نزد.اما چشماش يه جوري بود.
-الحمدلله الرب العالمين لال شدي؟
وحيد-نه به کوري چشم شما
پشت چشم نازک کردمو گفتم:کوري چشم هواخواهات
کمي سمتم خودشوکشيدوبا لبخند موزي گفت:اينم که باز همون ميشه
-پررو
romangram.com | @romangram_com