#انتخاب_دوم_پارت_138

اين حاملگي چه مزيت هايي داره ها.
سريخچال رفتم.گرسنه ام بود.اما نميدونستم چي بخورم بالانيارم.همونجور واستاده بودم که اومد.بي حرف چمدونو برد تو اتاق.حالا من بودم جابجايي چمدون نيم ساعت وقت ميبرد
خودتو با اين بچه غول يکي ميدوني يلدا؟
صداي دينگ دينگ يخچال بلند شد.يه بار بستم دوباره بازکردم.
اومد تو آشپزخونه.بي توجه بهش داشتم هنوز نگاه ميکردم.يخچال از اون دفعه پرتر بود
پشتم واستادو آروم گفت:به چي نگاه ميکني؟
گفتم بذار 2 دقيقه بيخيال دعوا بشم ببينم چطور ميشه
شونه بالا انداختمو گفتم:هرچي ميخورم بالاميارم.
با لحن سردي گفت:فردايه سر ميريم دکتر...
-خودم ميرم
پوفي کشيدوگفت:يعني لج نکني روزت شب نميشه يلدا
نگاش کردم.چقدر تو اين 2 روز دلم براش تنگ شده بود.براي اين عطر خوش بوش.
آخي...الان ميتونستم سواستفاده کنم ها.
در يخچالو ول کردمو بهش نزديک شدم.ابروهاشو داد بالا از تعجب.
سرمو به يقه اش نزديک کردمو نفس کشيدم.مونده بود چيکار کنه!
وحيد-چيه؟
-ميشه بذاري بو کنم؟
سعي کردم چشمامم مثل گربه شِرک کنم يه وقت رَم نکنه

romangram.com | @romangram_com