#انتخاب_دوم_پارت_129
فريد-يلدا درو باز کن...بي خود کرده...بيا بيرون حرف ميزنيم
با بي حالي درو باز کردم .
نسيم بغلم کردو کمک کرد رو مبل بشينم.هم پاي من اشک ميريخت
فريد-الان زنگ ميزنم بهش...مرتيکه عوضي
-زنگ نزن فريد
عصباني گفت:چرا؟
-نميخوام بدونه اينجام...صبح ميرم باز آزمايش ميدم.اگه اشتباه شده باشه طلاقمو ميگيرم...اگه هم نه که...
نسيم نگاهي اول به فريدوبعدم به من کردوگفت:اگه حامله باشي حکم صادر نميشه تا بچه ات به دنيا نياد...بچه اتم ميشه مال وحيد اگه جدا شيد
ازکوره در رفتمو باجيغ گفتم:بيجا ميکنه...اون کثافت اصلاقبول نداره بچه مال خودشه حالا بيام بچه ارو بدم بهش؟شده برم سقطش کنم نميذارم به اون برسه
نسيم-آروم باش...بشين يلدا...اين استرسو فشار براي بچه خوب نيست...
همينطور هق ميزدم.گوشيم هي خاموش روشن ميشد.فريد با عصبانيت گوشيمو خاموش کردو زير لب حرفي زد.
نسيم منو به اتاق برد.
اينقدر خسته بودم که سرم رفت رو بالشت خوابيدم.
از صداي پچ پچ بيدار شدم.تاريک بود.سرمو چرخوندم.صداها واضح تر شد
نسيم-چي ميگفت؟
فريد-داشت دنبالش ميگشت...پرسيد اينجا نيست منم گفتم نه
نسيم-ميفهمه بلاخره...ميدوني که چقدر تيزه
فريد-به درک
romangram.com | @romangram_com