#انتخاب_دوم_پارت_126

در حالي که هق هق ميزدم گفتم:هيچي
زن-شوهرت به دکتر قبلي گفته بود احتمالابارداري...برات يه سرم ويتامينه نوشتم...علائم هم داري؟
-غذاميخورم بالاميارم...دوروزه تقريبا چيزي نخوردم
زن-به بو حساسي؟نفس تنگي چطور؟ميدوني چند وقتشه؟
کمي فکرکردموگفتم-بوي عطر شوهرم خيلي...
لبخندي زد.فهميد منظورم چيه.ادامه دادم-نفس تنگي ندارم ...کمتر از يه ماه بايد باشه
روبرگه چيزي نوشتوگفت:سن جنين پايينه پس...سعي کن استرسو از خودت دور کني...دکتر زنان سراغ داري؟ميخواي کسيرو بهت معرفي کنم؟
-کسيوسراغ ندارم
از جيبش کارتي بيرون کشيدوگفت:اين دکتر کارش خوبه...ميتوني بري پيشش...بگويزداني فرستادتت...
-ممنون
لبخندي زدورفت.دلش خوش بودا...زندگي من گلوله استرسه
پرستار اومد سرم بعديو زدو رفت.از وحيد خبري نبود.بهتر.
مرخص که شدم بازم نيومد.ديگه پوستم کلفت شده بود تو اين زمينه.خوبه باز حساب کرده رفته.گرچند اين بار يکم همراهم بود
سوار تاکسي شدمو آدرس خونه ي فريدو دادم.حتي الامکان نميخواستم وحيدو ببينم
نسيم با ديدنم هم تعجب هم ذوق کرد
مانتوشالمو در آووردم
نسيم-چه خوب کردي اومدي عزيزم...شربت ميخوري؟
-بيار

romangram.com | @romangram_com