#انتخاب_دوم_پارت_125
زرين-بعييد ميدونم.آزمايشگاه تخصصي و مجهزه...به نظرم بهتره خانوم ملکي رو ببريم بيمارستاني جايي...اينطورکه معلومه حالشون مساعد نيست
وحيدم بدون حرف زير بازومو گرفت و رفتيم سوار ماشين شديم.
قرار شد فرداباز آزمايش بدم
به بيمارستان که رسيديم.دکتر يه سرم برام نوشت.
زرينم خداحافظي کردو رفت.
منو وحيد هردومون هنگ بوديم
هي چنگ ميزد به موهاش.آخرم طاقت نيووردوگفت:چطور ممکنه؟
صداي بلندش باعث شد پرستاربخش بگه:چه خبره آقا...بيمارستانه ها
وحيد-خيله خب
هچين منو نگاه ميکرد انگار تقصير منه
-چرا اينجوري نگام ميکني؟مگه تقصير منه؟
عصبي سرشو به سمتم خم کردو توچشمام خيره شد گفت:ازکجا معلوم مال من باشه؟
هنگ کردم.از چي حرف ميزد؟
دادزدم-گمشو بيرون وحيد...نميخوام ببينمت عوضي پست فطرت
اخماش تو هم بود که يه پرستار مرد بازوشومحکم گرفتو بيرونش کرد
نفس نفس ميزدم.
نيم ساعتي که گذشت دکتري اومد بالا سرم.منم همينجور داشتم اشک ميريختم
دکتره که زن هم بود گفت:چيشده عزيزم
romangram.com | @romangram_com