#انتخاب_دوم_پارت_124
بيشعور حتي نمي پرسيد حالم چطوره...مرتيکه پيازيِ بد قواره
فکر کنم يه ساعتي طول کشيدکه صدام زدن.
بلند شدم رفتم قسمت جواب دهي.مسئولش برگه رو روي ميز گذاشتو با لحن سردي گفت:ملکي؟
-بله
زن-مثبته
-ممنون
اومدم برم که تازه فهميدم چي گفته...بهت زده نگاهش کردموگفتم:شما چي گفتين؟
با همون لحن سردش گفت:باردارين جواب مثبته...براي سن جنين بايد بريد سونو
دستمو گرفتم به لبه ي سنگي پيشخان
وحيد بااخم اومد سمتم و گفت:چي شد؟
جواب ندادم.عصبي روبه زنه گفت:خانوم چي شده؟
زنه يه نگاه به من کردوگفت:به خانومتون گفتم که...مثبته؟
وحيد نابارور گفت:يعني حامله است؟
زن-بله ديگه...
داشتم واقعا پس ميوفتادم ...همش اون شب جلوي چشمم ميومد.واي خدار من...من حامله بودم؟من حامله بودم از وحيد؟اون همه فشارو استرس مرگ مادرم...دعواهام...زمين خوردنم تو آشپزخونه ام حتي باعث نشده بود زنده نمومه...بالا آووردنام به خاطر بچه بود؟
زرين-آقاي نيازي حال همسرتون خوب نيست.بهتره کمکش کنين
وحيدم زير بازومو کشيدومنو برد رو صندلي
وحيد-زرين شايد اشتباه شده...
romangram.com | @romangram_com