#انتخاب_دوم_پارت_119

يه ماه ديگه سالگردمون بودوفردا داشتيم جداميشديم.بهش پيشنهاد بدم يه ماه عقب بندازه؟نه بابا...بازمسخره ام ميکردو خورد تر از ايني که بودم...بعدم با فضاحت طلاقم ميداد ميگفت گمشو برو نبينمت
تو دلم آهي کشيدم.چشمامو بستمو فقط نفس کشيدم
سهم من همين بود...من انتخاب دوم بودم...يه انتخاب از روي اجبار
چشم باز کردم نبود.
آفتاب از پنجره چشممو کورکرد.بلند شدم.کلا تو خونه نبود.بي انصاف نيومد روز آخر کنار هم باشيم.
تو دوست داري کنارش باشي اونکه دوست نداره يلدا خانوم
چشمم افتاد رو کاغذ رو اُپن
وحيد-ساعت يازده حاضرباش
يازده؟چه دست خطش قشنگ بود.با آه به ساعت نگاه کردم 10 دقيقه به ده بود.
شکلاتي خوردمو به اتاق رفتم.خيلي سعي کردم اشکام نريزه تا صورتم تابلونباشه ولي مگه ميشد؟
چمدونموجمعوجور کردموگذاشتم جلودر.خونه رو مرتب کردم و لباسامو پوشيدم.
گوشي به دست رو مبل غمبرک زده ام که ميس انداخت
يعني گمشوبيا...خب زنگ ميزدي ديگه خسيس خان
کشون کشون چمدونو برداشتمو رفتم بيرون.اين دفعه واقعا ديگه بايد ميرفتم
تو آسانسور کارت ملي و شناسنامه امو از توچمدون گذاشتم توکيف دستيم
منتظر بود.به جاي سلام گفتم:صندق عقبو بزن
بي حرف زد.
منم بابدبختي بلند کردم گذاشتمش تو صندق

romangram.com | @romangram_com