#انتخاب_دوم_پارت_117
به توچه گشنمه
منم با خودم درگيرما...اينکه حرفي نزد
خلاصه دوتا ساندويج نوش جان کردم سوميو براي خودم ميگرفتم که باز زد زير دلم
تو دستشويي هرچي خوردم بالا آووردم.ديگه معدم داشت بالا ميومد بسکه عق زدم.
بعد 10دقيقه عق زدم بي رنگو رو رفتم بيرون.
انگار از اعصاب بود.بسکه اين وحيد حرصم ميده آخر ميميرم
داشت سيگار ميکشيد همونجا رو اپن...سيگار ميان وعده ميکشه براي من...
بي جون رفتم تو اتاق خواب و ولو شدم روتخت.خوابم نميومد ولي نميخواستم بلند شم
فردا تموم ميشد.همه چي...
اشکام شروع کردن به ريختن...همه چي تموم ميشد...
نميدونم چقدر گذشت که اومد.اونطرف تخت نشست و ساعتشو کوک کرد
سرمو بردم زير پتو تا دوباره سوژه ام نکنه
اما از فين فين آرومم معلوم بود.آباژور سمت خودشو خاموش کرد.مال من هميشه روشن بود.از بچگي تو تاريکي مطلق ميترسيدم.
اين عطر لعنتيرو چيکار کنم؟کاش فردا وقت کنم دوتا از لباساشو بپيچونم توچمدون بذارم
وحيد-يه چيزي ميخوردي خواب به خواب نري
لبهامو فشار دادم بهم.صدام دو رگه شده بود
-شما نگرا نباش
وحيد –نيستم
romangram.com | @romangram_com