#انتخاب_دوم_پارت_116

اومد سمتم که جيغ کشيدمو خودمو جمع کردم.
بازومو محکم کشيدو نگام کرد.چشماي قهوه ايش تيره شده بود
وحيد-چيه زبون دراز حرف بزن ديگه...لال شدي؟
-دستم...آي
نفس پرحرصي کشيدوگفت:مانتوتو ميپوشي يا تنت کنم؟
-ميپوشم
وحيد- زود باش
وتقريبا هلم دادسمت در...دستمو گذاشتم رو بازومورفتم سراغ مانتوم.اشکم توچشمام جمع شده بود.
لعنت بهت وحيد.خوب منکه ميومدم شب.مرض داره هي دعوا راه ميندازه
مانتوي نم دارمو پوشيدمو کيفمو برداشتم.اصلا جون رانندگي نداشتم.ولش کن الان به اين ديوونه بگي باز قاطي ميکنه بذار ببينم چي ميگه ،باخودش برم يا خودم بيام
وقتي ديدم توماشين نشسته بي حرف سوار شدم
سرعتش بالا بود اما دست فرمونش عالي،آدم خيال ميکرد تو کشتيه
خلاصه که رسيديم خونه.
يه راست رفتم اتاقو لباسامو عوض کردم.
رو صندلي چرخدار اپن نشسته بود سيگار ميکشيد.اي که ايشاله سر قبر من بکشي
روکاناپه ولو شدم.خيلي کسل بودم.انرژي ام تحليل رفته بود حسابي.
ساعت 8بود.زير چشمي ديدم رفت سريخچالوکالباس خيارشوردر آوورد.آي گفتي...گرسنه ام بود.
کوفت گرفته نشست به خوردن اصلا صدامم نزد.منم که ديدم اينجوري نميشه بلند شدم و رفتم رو صندلي روبه روش نشستم.حرفي نزد.

romangram.com | @romangram_com