#انتخاب_دوم_پارت_112
رفتم آشپزخونه.حس غذاخوردن نداشتم.گذاشتم آب جوش بياد براي چايي و با يه کاسه چيپس رفتم جلو تلويزين نشستم.
تاساعت چند بود فيلم ديدمو نميدونم اما همونجا خوابم برد
باکوفتگي بلند شدم.اينطور که معلوم بود کسي خونه نيست
يه راست رفتم حموم.دوش کوتاهي گرفتم اين کسلي از تنم بيرون بره.
همونجور باحوله رفتم آشپزخونه و ازتو يخچال 2تا خرما برداشتم.چيز زيادي نخوردم چون تا ناهار مدتي نمونده بود
بهتر بود برم دنبال حفاظ ها
روي کاغذ سفيدي نوشتم:من ميرم يه سرخونه ام کاردارم دير ميام...گرسنه ات شد کباب ديروز تو يخچاله...(امضاکردم زيرش يه نقاشي ام کشيدم.يه دختر که مثلا منم)
باخنده گذاشتم يه جوري رواُپن که ببينه.
لباساموپوشيدمو از خونه زدم بيرون
زنگ زدم از فريد آدرس يه جوشکارو گرفتمو باجوشکاره حفاظ گرفتيم
يه وانتم کرايه کردم ببريم خونه.
خونه که رسيديم کوچه تقريبا خلوت بود.
خلاصه اينکه جوشکاره رفت سر کارشومنم هي راه براه چايي ريختم تو حلقش.سيگاري بود و ازخداش.
براي تنوع شربت درست کردم که زرتي ريخت رو مانتوم.معلوم نبود اما لوچ شده بود.
زير مانتومم يه تاپ سفيد پوشيده بودم.ناچار درش آووردمو چادر نماز مامان خدابيامرزمو از تو جانمازش بيرون کشيدمو سرم کردم.
زير گلوم همچين سفت گرفتم که يه درزم ازم پيدا نباشه.بيخيال شربت شدم.کوفت بخوره بسش بود ديگه
گرسنه ام شد.يه بيسکوئيت خشک شده تو آشپزخونه بود.همونو خوردم.
رفتم حياط.خوبه يارو چندان هيز نبود.
romangram.com | @romangram_com