#انتخاب_دوم_پارت_111
تکون نخورد.کمي برنج ريختمو گفتم:باز يواشکي ميخواي بخوري؟خب بيا ديگه داغه...اوي وحيد با توام
ديدم جواب نميده.نفسي کشيدمو آرومتر گفتم:پاشو ديگه...دخترام اينقدر ناز ندارم که تو داري...تنهايي نميشه که بخورم اين همرو
با اخم بلند شدو بااکراه رو صندلي نشست.منم نخواستم تيکه بندازم پشيمون شه بره
غذاکشيدو به سختي و آروم شروع به خوردن کرد.
خوشمزه شده بود.
بيشتر از حد معمول خوردم .داشتم ليوان دوغ سرميکشيدم که زد زير دلم
دستمو جلو دهنم گرفتمودوييدم سمت دستشويي
ميشه گفت همرو بالا آووردم
رنگم پريده بود حسابي
اومدم بيرون و روي اولين مبل ولو شدم.همونجور قاشق به دست نگام ميکرد ولي حرف نميزد
اه...غذا کوفتم شد
مدتي بعد نگاهشو گرفت و بلند شد رفت رو کاناپه
منم بي جون رفتم ظرفارو جمع کردمو از تو ظرف رو اپن شکلاتي خوردم
با بي حالي رفتم اتاق خواب.گرما زده شدم امروز حتما
دراز کشيدمو زوديم خولبم برد.
بوي سيگارو عطروحيد تو مشامم بود.بي رمق چشم باز کردم.
کنارم نشسته بود کتاب ميخوند.اوووف چقدر خوابيده بودم.اتاق که تاريک بود.
نگاهي زير چشمي بهم انداخت.اينم زده تو کار چشم،حرف نميزنه
romangram.com | @romangram_com