#انتخاب_دوم_پارت_110

خسته از تلاش ممانعت نکرد.ووي...مگه ميشد حواسمو جمع کنم؟بااون هيکلو بوي عطرش داشت زانوهانو شل ميکرد
با حرص گفت:خودم بهتر از تو ميبستم انگار
-نه نه ول کن ميبندم
چنگي تو موهاش زد.يکم طولش دادم بتونم هيزي کنم
-تميزي که...حموم لازم نداري
ابروهاشو توهم کشيدوگفت:ببندش ديگه
-خيله خب دارم ميبندم
همينکه گره زدم رفت تو اتاق.مانتومو در آووردموبه اتاق رفتم.
رفته بود حموم.
لباسامو عوض کردمو به آشپزخونه اومدم.از صبح چيزي نخورده بودم.
نگاهي تو يخچال کردمو تصميم گرفتم کباب تابه اي درست کنم
زودم آماده ميشد خوب بود
گوشتو گذاشتم يخش وابره وبرنجوگذاشتم کته شه.آسونترين غذابود اين کباب تابه اي
بعد درست کردن مواد تو مايتابه خوابومدم که وحيد اومد .نيم نگاهي به من کردو روکاناپه نشست.
موهاش نم دار بود.
دستامو شستموکمي سالاد درست کردم.چون زود آماده ميشد رو اُپن وسايلاروچيدم.نگاهي بهش کردم.اخبار گوش ميداد.
غذارو تو ديس ريختمونشستم رو صندلي.
-ناهار ميخوري بيا

romangram.com | @romangram_com