#انتخاب_دوم_پارت_108

فريد-اينقدر مغروري که نميشه منطقي باهات حرف زد...هرچي بگم ميگي نه...کي ميريد دادگاه؟
با آه گفتم:فکر کنم 3 4 روز ديگه
فريد-بازم بيشتر فکر کن.روکمک منم حساب کن يلدا
-ممنون
فريد-اگه خواستي حفاظ بزني براي در ورودي هم حفاظ بزن.
-باشه
فريد-پاشو ناهار بريم خونه ما
-نه...ميخوام برم يه سرپيش مهسا.
فريد-خيله خب
-توبرومنم ميرم يکم ديگه
خداحافظي کردو رفت.منم يکم ديگه نشستمو رفتم
گالري تقريبا شلوغ بود.باکسايي که ميشناختم سلام احوال پرسي کردمو رفتم پيش مهسا.
بعد کلي ماچ و بوسه گفت:حسابي جات خاليه يلدا...حسابتوچک کردي؟پولو ريختم
-نه هنوز...بايد قسط ماشينو بدم.چند روز ديگه چِکِشه
مهسا-کمکي چيزي خواستي بگو
-بايد دنبال کار باشم...
مهسا-نسيم و فريد يه چيزايي ميگفتن...راسته؟
-ماشاله کارگذاراي بي بي سي اينقدر فعال نيستن که اين زنو شوهر هستن...

romangram.com | @romangram_com