#انتخاب_دوم_پارت_107

-باشه خداحافظ
فريد-خداحافظ
مدتي گريه کردم تا سبکتر شدم.اين زن کلا آدمو آروم ميکرد.حتي وقتي زير خروار ها خاک خوابيده
نيم ساعت نشد که اومد
بعد فاتحه خوندن گفت:رفتم خونه ات نبودي...مگه نگفتي اونجا ميموني چند روز؟
-چرا...خونه ي وحيد بودم.يکم از تنهايي ترسيدم
مشکوک گفت:چرانيومدي خونه ي ما؟نسيم ميگفت
پس بهش گفته بود.سرمو پايين انداختمو گفتم:حالاچند روز اونجا هستم
فريد-يلداخوب به تصميمت فکر کردي؟من نميخوام بگم با وحيد بمون...وحيد با کاراش حسابي از چشمم افتاده...ولي نمي خوام که طلاق بگيري...زندگي يه زن تنها خيلي سخته
سرمو پايين انداختموبا خاک وررفتم
فريد-حداقل قبول کن و بيا پيش ما...کله شق بازي در نيار...منو نسيم تورواز هرکسي بيشتر دوست داريم
-ميدونم...اما نميشه
فريد-چرا؟؟؟؟!!!!
-فريدميشه اصرارنکني؟
فريد-اون خونه ديگه امنيت سابق رو نداره يلدا...منکه نميتونم مدام بهت سر بزنم...اونجا از خونه ام خيلي دوره...تازه سر بزنمم که همش نميشه پيشت باشم
-ميخوام بگم بيان حفاظ بزنن.
فريد-فايده نداره
-داره...نگران من نباش.ميتونم مراقب خودم باشم

romangram.com | @romangram_com