#انتخاب_دوم_پارت_104

حالا بدون اون ميلم نميکشه که...اين همه رو تنهايي بخورم؟
بازداد زدم:نياي همرو ميخورم ها
صداش درومد
وحيد-نميخورم
-به درک...حيف منکه غصه ي تورو بخورم
يه تکه ي بزرگ برداشتمو شروع کردم به خوردن.عجب چيزي شده بود لاکردار
تقريباداشتم ميترکيدم ديگه
بقيه اشو گذاشتم يخچالوآشپزخونه ارو مرتب کردم.
ساعت 10 بود.چراغارو خاموش کردم و به اتاق رفتم.داشت سيگار ميکشيدويه کتابم رو پاش بود.
لبه ي تخت نشستمو گفتم:پاشو برو بيرون سيگار بکش...اه اه من نميدونم اين کوفتي چي داره ولش نميکني...دودکشم اينقدر دود نميکنه که تو در روز دود ميکني
خونسرد گفت:دوس نداري ميتوني بري بيرون
نفس پرحرصي کشيدمو رفتم زير پتو.چقدر عطر به خودش ميزد.لامصب بوش خيلي خوب بود.قبلنا توخونه عطر نميزد
کمي از پشت خودمو سمتش کشيدم راحتتر بو بکشم.حالا معلوم نيس چم شده.

ديدم اينجوري نميشه.برگشتم سمتش.توجهي نکردو همچنان پُک به سيگارميزد.خودمو کمي جلوکشيدم.
بدون اينکه نگام کنه گفت:چيزي باعث شده اينقدر ريز ريز بهم نزديک بشي؟
خاک توسرت يلداي آبرو بر.
منم که ديدم تابلو شدم با لحن حق به جانب گفتم:خب عطر ميزني که مَردم بو کنن ديگه

romangram.com | @romangram_com