#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_25
آروم درو باز کردم دستمو فقط بردم بیرون هر چی منتظر موندم لباسو تو دستم نذاشت.
-آقا چی شدین؟
احساس کردم دستمو گرفت قلبم اومد تو دهنم گ.
-آقا دارین چی کار می کنین دستمو ول کنید لطفا لباسارو بدین.
اصلا به حرفم توجه نداشت
دقیقا جای که سوزنده بود رو نوازش می کرد زیر لب نمی دونم چی گفت که نفهمیدم.
احساس کردم دستم خیس شد بعد ولم کرد که دست مو آوردم تو به کف دستم خیره شدم یعنی بوسش کرد.
نه باو از این کارا نمی کنه پس چرا احساس کردم که بوس کرد.
فکر کنم دیونه شدم که آرسام دستمو بوسید اونم کی آرسام
کسی که این بلا هارو سرم آورد.
تاپ بود با شلوار چیزهای دیگه هم بود با دیدنشون خجالت کشیدم یعنی اون اینارو برام آورد شلوار رو پوشیدم فقط مونده بود تاپم نمیدونستم چطور بپوشم
به بازوم که می خورد میسوخت.
- دوساعته داری چی کار می کنی بیا بیرون د.
یعنی هنوز منتطره هول شدم می خواستم تند بپوشم که هنگام پوشیدن کشیده شد رو زخمام نفسم گرفت تو چشمام اشک جمع شد.
از اون طرفم آرسام غرغر می کرد با بغض گفتم:
-آقا هی می گید بپوشید چطور زود بپوشم وقتی این بلارو سر دستو بازوم آوردین من بهتون نگفتم که منتظرم
بمونید پس خواهشن منت نزارین من به ترحم کسی نیاز ندارم.
یهو با ضربه محکمی که به در
خورد از جام پریدم.
-اصلا به درک دختره کلفت لیاقت ترحم هم نداری بدبخت مریض.
صدای بسته شدن در اتاقو شنیدم با گریه از حموم بیرون
اومدم بازم مریضی مو به رخم کشید.
دوباره دستمو پانسمان کردم بازومو کاریش نمی شد کرد
یعنی از دست من بر نمی اومد.
رفتم رو تخت دراز کشیدم انگار این دردا برام عادی شده بود یاد بابا افتادم یعنی الان داره چی کار می کنه؟اصلا به فکرم هست می گه دختری هم دارم که تو این دنیا هیچکسو نداره.
قطره اشکی از چشمام ریخت
معلومه که نه الان پیش زنش خوشبخته من براش یک سر بار بودم از این همه بی مهری بابا دلم گرفت.
بهتر به این چیزا فکر نکنم فایده که نداره فقط درد هام بیشتر می شه چشمامو بستم تا بخوابم حداقل چند ساعت به دنیای بی خبری برم.
هوف الان چند دقیقه که هست چشمامو بستم اما خوابم نمیگیره هم گرسنم شده بود هم بازوم درد می کرد.
romangram.com | @romangraam