#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_24

-یعنی حتی یک زنگم نمی تونستی بزنی؟

- اگه می تونستم می زدم منو همچین آدمی شناختی حالا تو ببخش.

-باشه ایندفعه می بخشمت دیگه همچین کاری نکن دلم هزار راه رفت.

-باشه گلم.

-حالا چه؟خبر خوبی؟

هه خوب بهتر از این نمی شم خواهری.

-عالی کارمو می کنم کسی کاری به کارم نداره.

-پس خوبه.

-اوهوم.

بعد حرف زدن با سارا تلفن رو

روی میز گذاشتم دلم براش تنگ شده بود.

بلند شدم رفتم حموم باید کاری می کردم تا درد بازوم بهتر بشه به فکرم رسید شاید زیر آب سرد وایسم بازوم بهتر شه.

که ای کاش این کارو نمی‌کردم وقتی زیر آب وایسادم بازوم آتیش گرفت دستمم آب خورده بود د بدتر

داشتم دیونه می شدم چند بار از حرص جیغ کشیدم

پامو می‌کوبیدم زمین که یکی

به در زد صدای آرسام اومد.

-آنیما چی شده خوبی این در رو باز کن ببینم چرا جیغ کشیدی؟

بی توجه به حرفاش داشتم حرصمو خالی می کردم.

-آنیما به والا درو باز نکنی بد می بینی.

حالا چی کار کنم لباس ندارم که بپوشم برم بیرون دیدم با ضربه محکم به در می کوبه.

- من خوبم آقا.

-کوفت آقا دو ساعته صدات می کنم چرا جواب نمی دی؟ اون تو چی کار می کنی؟چرا جیغ کشیدی دستت طوری شده خیلی درد می کنه گریه نکن ببینم در باز کن بیام تو ببینم چی شده.

از کاراش داشتم دیونه می شدم خودش منو می زد بعد نگرانیش واسه چی بود.

-آقا می شه به صدف بگین بیاد.

-دختر روانیم نکن صدف چرا من اینجام این در کوفتی رو باز کن.

-لباس می خوام .

ساکت شد انگار فهمید که چرا درو باز نمی کنم چند دقیقه گذشت وا یعنی اینجا منو گذاشت رفت حتی به صدفم نگفت بیاد کمکم دلم شکست بخاطر این بی رحمیش.

یهو در زده شد.

-آنیما بیا این لباسارو بگیر.


romangram.com | @romangraam