#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_23

-گفتم آدمت می کنم با من لج می کنی.

هق هقم بالا گرفته ولی براش مهم نبود دیونه شده بود انگار

رفت سمت میز چیزی برداشت،سیگار بود روشنش کرد.

همون طوری که سیگار می کشید اومد طرفم.

-به گو خوردن می ندازمت کاری می کنم هرگز همچین غلطی نکنی.

دستشو آروم کشید رو بازو های لختم یهو سیگارشو گذاشت رو بازوم

نه یک بار نه دوبار چند بار تکرار کرد زجه می زدم اما براش مهم نبود التماسش می کردم انگار نمی شنید.

وقتی کارش با بازوم تموم شد رو کرد بهم.

-تا تو باشی از این غلطا نکنی.

پوزخند زد.

-اگه تازه از بیمارستان نیومده بودی بیشتر از اینا در انتظارت بود.

من فقط با چشمای اشکی خیره بهش بودم علاوه بر دستمو قلبم بازومم درد می کرد مگه یک آدم چقدر می تونه سگ جون باشه خدایا چرا نمیمیرم تا راحت شم

تا کی عذاب.

همین طوری می‌لرزیدمو اشک می ریختم خم شد پاهامو باز کرد بعد دستمو.

-خودتو به موش مردگی نزن بلند شو.

آروم از جام بلند شدم داشتم از کنارش رد می شدم که دستمو گرفت ترسیدم خیلیم ترسیدم یعنی کارش هنوز تموم نشد.

که یهو گفت:

-نمی خوام بد باشم مجبورم می کنی.

فقط تونستم پوزخند بزنم دستمو کشیدم بیرون به طرف اتاقم رفتم.

هنوز چندتا از خدمتکارا بیرون بودند بهم نگاه می کردن اصلا برام مهم نبود فقط به روبه رو خیره بودم

داشتم فکر میکردم که در حق کی بدی کردم که دارم تقاصشو پس می دم.

رفتم تو اتاقم رو تخت نشستم حتی دیگه درد بازومم برام مهم نبود فقط تو فکر بودم هه از روز اولی که پا تو این عمارت گذاشتم در حال شکنجه شدنم اونم بی دلیل

این اتاق شده همدم تنهایی من.

دلم برای خودم می سوزه خیلیم می سوزه فقط منتظر اینم که قلبم از تپش وایسه

صدای تلفنم بلند شد اصلا حوصله نداشتم برم جواب بدم ولی انگار اون طرف دست بردار نبود دوباره زنگ زد.

بلند شدم دیدم ساراس.

-الو.

-کوفت الو آشغال احمق این مدت کجا بودی فکر نکردی یه رفیق احمق تر از خودت داری که منتظر تماسته رفتی اونجا حتی یه خبرم نگرفتی.

- آروم باش سارا بخدا کارا فرصت نمی داد.


romangram.com | @romangraam