#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_26
از جام بلند شدم به ساعت تلفنم نگاه کردم سه شب بود
در اتاقو باز کردم آروم راه می رفتم که یک وقت آرسام کثافت بیدار نشه،وقتی به آشپزخونه رسیدم کسی نبود تو یخچال یه تیکه کیک کاکائویی بود خر ذوق شدم عاشق کاکائو بودم.
زود برداشتم شروع کردم به خوردن شاید تنها اتفاق خوب امروز همین باشه
اصلا به اطرافم توجه نداشتم
یهو با صدای آرسام کیک پرید تو گلوم نزدیک بود خفه شم.
اومد طرفم چند بار به پشتم زد.
-خفه نشی یکم آروم بخور.
پوزخند زد.
-فکر کنم اولین بارته داری کیک می خوری.
دلم شکست غرورم خورد شد بغضم گرفت از تحقیراش
چیزی نگفتم بلند شدم.
-ببخشید.
می خواستم برم که دستمو گرفت.
-کجا حالا که تا الان کوفت کردی د قهر کردنت چیه.
-ببخشید که بدون اجازه کوفت کردم.
واقعا ناراحت شده بودم از صبح چیزی نخورده بودم الانم که اینطوری.
انگار کلافه شده بود.
-سگم نکن بیا بشین بخور
-ممنون میل ندارم.
-د غلط می کنی بیا بشین ببینم.
ناچار رو صندلی نشستم.
-بخور دیگه.
زیر نگاش شروع کردم به خوردن اصلا هر تیکه ای که می ذاشتم دهنم انگار زهر می خوردم.
وقتی تموم کردم بلند شدم می خواستم برم که جلومو گرفت دستش اومد طرف صورتم لحظه ای فکر کردم می خواد دست روم بلند کنه.
چشمامو بستم اما اتفاقی نیفتاد احساس کردم دستش رو لبمه زود چشمامو باز کردم
بهش خیره شدم یعنی می خواست چی کار کنه قلبم تند تند می زد.
دیدم به لبام خیره شدم با دستش داره نوازشش می کنه
می خواستم فاصله بگیرم که نزاشت.
-آق..آقا می شه ولم کنید چی کار دارین می کنید؟
romangram.com | @romangraam