#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_2

قطع کرد نگاهی به تلفنم کردم دختره دیونه که یهو به یکی خوردم افتادم زمین «چیه انتظار داشتین بگه خوردم به دیوار»

صداشو شنیدم.

-دختره بیشعور کوری مگه.

این چی داشت می گفت مگه چی کار کردم اشتباه خوردم بهش.

-آقای محترم درس..

یهو با صدای بلند وسط حرفم پرید.

-زر زر نکن وقت اضافی ندارم که برای ادمای مثل تو بزارم می خواین خودتونو به اینو اون بندازین.

بغضم گرفته بود از بچگی هر وقت بابا سرم فریاد می کشید اشک از چشمام جاری بود به خودم لعنت فرستادم که نمی تونستم از حقم دفاع کنم اگه سارا اینجا بود حق پسره رو می ذاشت کف دستش اما حیف که من نمی تونم.

با لکنت گفتم:

-ببخ...ببخشید.

پسره پوزخندی بهم زد از کنارم گذشت.

«آرسام»

داشتم دیونه میشدم یک مشت احمق دورم جمع کردم چطور اون خسروی حروم زاده از دستم فرار کرد اگه پیداش کنم می دونم باهاش چی کار کنم،مثلا اومدم پارک که از این همه کشمکش فاصله بگیرم.

دختری بهم خورد هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم

اعصابم خورد بود اصلا هم ناراحت نشدم که زیاده روی کردم.

به عمارت رسیدم من می دونم با این امید چی کار کنم.

صدام بلند شد

-امید.

-کجا لش داری احمق.

دیدم ترس تو صورتشو بایدم بترسه بزرگ ترین اشتباه رو انجام داد.

-ب..بله آقا.

-کجاست هان کجاست اون خسروی کجاست؟

-آقا م..ما تقصیر نداشتیم داش...

پریدم وسط حرفش.

-چرتو پرت تحویل نده پیداش کن وای بحالت اگه پیداش نکردی یک سنگ قبر برای خودت اماده کن حالا هم گمشو.

-چشم آقا ممنونم.

هه بایدم ممنون باشه می دونست اگه هر کس دیگه جاش بود بزرگترین مجازاتو می شد اما این لاش خور برای پدرمم کار می کرد.

با اعصاب داغون رفتم تو اتاقم چند دقیقه بعد صدای شکستن شنیدم مگه اینا نمی دونستن که نباید سروصدا کنن.

با چشمای به خون نشسته رفتم پایین دیدم یکی از خدمتکارا گلدون مورد علاقه مامانمو شکستن دیگه تحملش برام سخت بود.


romangram.com | @romangraam