#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_19

- بله اون بهم همه چیو گفت

خواهشن شما شروع نکنید می خوام بمیرم می افتم میمیرم این کارا چیه.

اخمای دکتر تو هم رفت

-یعنی چی بمیرم با یه عمل هشتاد درصد ممکنه خوب بشی.

تلخ خندیدم.

-بیخیال دکتر چه دل خوشی داری.

با تاسف سرشو تکون داد داشت از اتاق می رفت بیرون که صداش کردم.

-دکتر خواهش می کنم از صحبت هامون به اون کسی که بیرونه چیزی نگین.

-که بزارم خودتو به کشتن بدی.

-به اون ربطی نداره فقط براش کار می کنم.

-هر جور راحتی ولی با خودت این کارو نکن.

از اتاق رفت بیرون،دکترم دلش خوشه ها حالا برم عمل کنم خوب شم دوباره زندگی کنم عقلم کم نیست.

چند دقیقه بعد آرسام اومد تو اتاق.

-دکتر چی گفت؟

-هیچ.

-یعنی چی هیچ؟نیم ساعت تو اتاق داشتین حرف می زدین راستشو بگو چرا داشتم می رفتم بهت لبخند زد.

با تعجب داشتم نگاش می کردم یعنی این آدم روبه‌روم دیونه نیست به همه چی شک داره.

-هیچی دست از سرم بردارین.

با اخم نگام کرد

-کی می تونم برم از اینجا؟

-وایسا پرستارو صدا کنم.

سرمو تکون دادم چشمامو بستم خسته شدم از این کشمکش ها دستم می‌سوخت یه قطره اشک از چشمام ریخت.

چقدر بدبخت شدم که هر کی از راه می رسه بهم زور می گه.

« ؟ »

-چی شده خبر مهمی داری؟

-نآقا اونطوری که بچه‌ها خبر رسوندن فعلا کار خاصی انجام نداد امروز رفت بیمارستان.

-بیمارستان چرا؟

-انگار یکی از خدمتکارا غلط اضافی کرد اینم مجازاتش کرد.

-از کی آرسام خان برای خدمتکاراش دل می سوزونه این موضوع خیلی مشکوکه حواستون باشه.


romangram.com | @romangraam